کتاب روانکاوی در شش فصل نوشته شده است. فصل های این کتاب در ادامه ی یکدیگر هستند و نمی توان کتاب را به صورت بخش بخش و مجزا خواند. فروید در این فصل ها به تدریج به روایت و تشریح شخصیت داوینچی می پردازد و شبیه به یک استاد دانشگاه که با یافتن نمونه ای اقدام به تشریح آن برای دانشجویانش می کند، داوینچی را با توجه به ویژگی های جذاب و قطعا یادداشت های بسیاری که داوینچی از تفکرات خود برجای گذاشته است
لئوناردو داوینچی و فروید هر دو شخصیت هایی هستند که در دوره ی خود تاثیر بسیاری بر دانش و علم گذاشته اند. داوینچی نابغه ای بود که تنها ذکر توانایی ها و مهارت هایش نزدیک به یک پاراگراف به طول می انجامد. از سوی دیگر فروید پدرعلم روانشناسی و بنیان گذارنگاه مدرن و امروزی به ساختار اعصاب و روان انسان است. فروید در این کتاب به بحث درباره ی رویاهای لئوناردو داوینچی می پردازد. فروید اعتقاد دارد که بررسی این رویا ها زمینه ی شناخت لئوناردو داوینچی این نابغه ی تاریخی را فراهم می کند. فروید که روانشناسی جنسی پایگاه بزرگی از دیدگاهش را تشکیل می داد خلق بسیاری از آثار داوینچی منجمله تابلو مشهور مونالیزا را به جایگزینی لئوناردوی کودک در مقام پدر از دست رفته اش نسبت می دهد و تلاش می کند در رویاهای لئوناردو نمونه هایی از این جاه طلبی جنسی را یافته و معرفی کند.
مروری بر فصل های کتاب روانکاوی لئوناردو داوینچی
کتاب روانکاوی در شش فصل نوشته شده است. فصل های این کتاب در ادامه ی یکدیگر هستند و نمی توان کتاب را به صورت بخش بخش و مجزا خواند. فروید در این فصل ها به تدریج به روایت و تشریح شخصیت داوینچی می پردازد و شبیه به یک استاد دانشگاه که با یافتن نمونه ای اقدام به تشریح آن برای دانشجویانش می کند، داوینچی را با توجه به ویژگی های جذاب و قطعا یادداشت های بسیاری که داوینچی از تفکرات خود برجای گذاشته است نمونه ای ارزشمند جهت تشریح یافته است.
در بخشی از کتاب روانکاوی لئوناردو داوینچی می خوانیم
استحاله نیروی محرک روانی به اشکال متفاوتی از فعالیت ها یحتمل به همان اندازه ناچیز، بدون هیچ کاستی، همانقدر قابل تغییر است که نیروهای فیزیکی. مثال لئوناردو به ما می آموزد که چه تعداد چیزهای دیگر را باید در اين فرایندها دنبال کرد. عدم عشق ورزی تا پیش از احراز دانش کامل از شی مورد علاقه متضمن وقفه ای است که زیان آور است. هنگامی که شخص در نهایت به شناخت دست پیدا می کند. به واقع نه عشق می ورزد و نه متنفرمی شود؛ در ورای عشق و نفرت باقی می ماند. در عوض عشق ورزیدن، تحقیق کرده است. یحتمل از اين رو است که زندگی لئوناردو در مقایسه با هنرمندان و مردان بزرگ زمان خویش بسیار تهی تر از عشق بود. به نظر می رسد که امیال طوفانی از جنس سوزان و روح لرزان که در تحت آن دیگران بهترین دوران زندگانی خود را تجربه می کنند، وی را ترک گفته است.
همچنان هنگامی که نظر لئوناردو را دنبال می کنیم به نتایج دیگری دست می یابیم. به جای عمل و تولید شخص تنها به تحقیق می پردازد. او که شروع به درک عظمت جهان و نیازهایش می کند به زودی وجود ناچیز خود را به دست فراموشی می سپارد. هنگامی که مورد تحسین قرار می گیرد و به واقع خاضع می گردد. به راحتی فراموش می کند که خود نیز جزئی از این نیروی زندگی است. و درحد شخصیت خود این حق را دارد که تلاشی به جهت تغییر جریان اساسی مقدر جهان نماید. جهانی که در آن وجودی ناچیز کم شگفت انگیزتر از وجودی بزرگ نیست.