دانلود رایگان کتاب اوصاف پارسایان دکتر عبدالکریم سروش با فرمت pdf
معرفی کتاب:(اوصاف پارسایان)
کتاب(اوصاف پارسایان)از اخلاقی ترین و لطیف ترین کتب عبدالکریم سروش است،که گردآور درس گفتارهای او در ارتباط با خطبه متقین،از نهج البلاغه امیرالمومنین می باشد.(اوصاف پارسایان)کسانی که این خطبه را خوانده اند،می دانند که این نطق علی،از اعجاب آورترین نطق هاست که علاوه بر شیوایی ظاهری،سراسر معنی و مفهوم است.دکتر سروش که خود فراگرفتن ی نکویی بر ادبیات عرفانی و علوم جدید دارد،وقتی به تفسیر این خطبه نیز دست می زند،تنها...
سروش خود در مقدمه درباره کتاب چنین می نویسد :
هنوز نوجوان بودم که با دو منبع مهم اخلاق اسلامى و سلوک عملى آشنایى یافتم: نخست کتاب جامع السعادات ملامهدى نراقى و دیگرى کتاب المراقبات فى اعمال السنه، از میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى. بخشى از کتاب جامع السعادات را به درس، نزدیک روحانى بزرگوار آموختم و بقیه را خود در مطالعه گرفتم. ولى کتاب المراقبات را نه تنها خواندم، که بلعیدم و هنوز هم وقتى بدان کتاب روح بخش مى نگرم، آمیزه اى از وجد و هیبت مرا فرامى گیرد و بر آفریننده ى آن اثر شریف آفرین مى کنم که حدیث شورانگیز بیم و امید را با چنان درخشندگى و دل شکافى در آن به ودیعت نهاده است.
شاید اگر این دو کتاب، متوالیا، به چنگ من نمى افتادند، من هیچ گاه به تفاوت عظیم آن دو، تفطن نمى یافتم و عبوسى و سردى مکتوبات عالمان اخلاق، در قبال طراوت و حلاوت گفتار سالکان طریق، بر من چنین جلوه نمى نمود. آشنایى بیشتر با آثار بزرگانى چون امام ابوحامد غزالى و مولانا جلال الدین بلخى و على بن مسکویه رازى و خواجه نصیر طوسى و ملا احمد نراقى، بر آن درک نخستین صحه نهاد و بر من آشکارتر گردید که علم اخلاق اسلامى على رغم ظاهر تدوین یافته اش، چراست که چنین بى خاصیت و عقیم مانده است و با همه ى عمق و عرضش گاه به اندازه ى نیم بیت از مثنوى یا بوستان سعدى تاثیر نمى بخشد.
ردایى از شرعیت و اسلامیت که عالمان مسلمان بر اندام اخلاق دنیازده ى یونانى افکندند، هیچ گاه نتوانست آن را چنان قداست و فضیلتى ببخشد، که از مومنان دلربایى کند و لذا همچنان در نهانخانه ى مصطلحات و انقسامات عبوس فلسفه محبوس ماند و جامه ى جان هیچ تردامنى را به آب طهارت نشست و کام دل هیچ سالکى را به حلاوت فضیلت شیرین نکرد.
ناقلان حکمت عملى یونانیان و اسلام اندودکنندگان آن، پرچمداران اخلاق اسلامى نبودند. این منصب ارجمند از آن پارسایان و عارفانى چون غزالى و مولوى بود که قلبى خاشع و روحى عاشق داشتند و در حلقه ى ولایت اولیاى الهى درآمده بودند و انبان ضمیر را از اشارات و بشارات رسولان خدا آکنده بودند و مخافت از حق را راس حکمت و حب دنیا را اعظم خطایا مى دیدند و این کجا و اخلاق یونانى (و حکمت عملى یونان زده ى برخى از مسلمانان) کجا که آداب افراد متوسط جامعه ى مشرک و دنیازده ى آتن و رم بود و کمترین رایحه ى قدسیت و ولایتى از آن استشمام نمى شد و با روان شناسى فرسوده ى پیشینیان و ارزشهاى مدنى آنان، درآمیخته بود.
بى هیچ تردیدى دانستم که اخلاق اسلامى را از طهاره الاعراق ابن مسکویه و اخلاق ناصرى خواجه نصیر طوسى (که آداب میگسارى را نیز دربردارد) خواستن، آب در هاون کوفتن و باد به غربال پیمودن است. آب را باید از سرچشمه ها برداشت و این سرچشمه ها جز ارشادات و تعلیمات پیشوایان دین نیست. کلمات پیامبر (ص) و خطبه هاى نهج البلاغه و دعاهاى صحیفه ى کامله ى سجادیه، منبع فوار فضایل خداپسند اسلام اند و براى تدوین علم اخلاق اسلامى باید از آنها مدد جست.
مفاهیمى چون توکل و تقوا و توبه و شکر، که از ارکان اخلاق دینى اند و مطلقا در اخلاق غیردینى، سمتى و محلى ندارند، باید با تعمق در آیات الهى و روایات دینى کشف و تبیین گردند و براى برپا کردن بناى اخلاق دینى به کار گرفته شوند.
بى سبب نبود که وقتى غزالى در قرن پنجم هجرى به احیاء علوم الدین همت گماشت، مهمترین علم را که علم اخلاق باشد، حیات مجدد بخشید و فلسفه و فقه و کلام را در پاى آن قربانى کرد. او نیک دریافته بود که نه علم اخلاق مسلمانان اسلامى است و نه خلقیات و افعالشان. در کلام طعن زد و بر فقه خرده گرفت که چرا چندین فربه شده اند و دلربایى مى کنند تا اخلاق را از رونق بیفکنند. سلوک زاهدانه ى وى را مولانا جلال الدین با سلوک عاشقانه ى خود تکمیل کرد و دست زاهد با ترس را در دست عاشق دلیر نهاد تا وى را همپاى برق و هوا کند و از کندى و ماندگى برهاند :
ترس مویى نیست اندر پیش عشق .. . .. جمله قربان اند اندر کیش عشق [/
زاهد با ترس مى تازد به پا .. . .. عاشقان پران تر از برق و هوا
(مثنوى، دفتر پنجم، ابیات 2184 و 2192)
لکن این دو بزرگ، خود از سبوکشان و جرعه نوشان بزم امام المتقین و سلطان البشر، رسول خدا بودند که یکجا درس تقوا و مخافت و زهد و محبت را مى آموخت و پیروان را به منجیات ترغیب مى کرد و از مهلکات تحذیر مى فرمود و خیال اندیشگان را به مقصد یقین روانه مى کرد. بگذریم از جلال الدین بلخى که با على (ع) هم در سر سر، نسبتى داشت و خاک وجود خود را به آب باده ى وى گل مى کرد.
همین تاملات بود که موجب گزیدن خطبه ى متقین و تبیین اوصاف پارسایان گردید. على (ع) که خود سر حلقه ى پارسایان بود و در سلوک و تقرب، به مرتبه ى ارجمند ولایت نایل آمده بود و آموزگار بزرگ جهاد اصغر و اکبر و پرده دار حرم ستر خدا بود، بهتر از هر کس دیگر شایستگى داشت که مفسر کلام بارى باشد و معنى تقوا را که جامع جمیع فضایل و سر کرامت نزد حق است، باز نماید و از اوصاف پارسایان که بندگان بختیار خداوندند، پرده بردارد و با این رازگشایى و پرده بردارى، معماران عرصه ى دانش را مدد دهد تا به بناى علم اخلاق اسلامى توفیق یابند.
و اینک خداى پارسایان را بر اتمام این خدمت اندک سپاس مى گزارم و از سویداى دل، او را مى خوانم که خدمتگزاران این عرصه ى برکت خیز را از دولت اکرام خویش بى نصیب نگذارد. انه ولى النعم.
عبدالکریم سروش